مهدیار جانمهدیار جان، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

هدیه خدا

اولین برف

سلام مهدیارم مهدیار جان ۲ روز پیش تهران برف اومد و تو برای اولین یکی از بهترین نعمت های خدا رو دیدی خیلی از برف خوشت اومده بود وقتی بهش دست میزدی زود دستتو تکون میدادی که برفی رو دستت نمونه آخه دستت یخ میزد  همش دوست داشتی بغل باشی میزاشتیمت زمین نق میزدی که بغلت کنیم شبش رفتیم خونه عمه مامان یه سر هم رفتیم خونه دختر عمه مرجان که تو با فاطمه و هانیه بازی کنی خیلی پسر خوبی بودی کلی هم بهت خوش گذشت و بازی کردی بعد از دو روز که اصلا غذا نمیخوردی اونشب یکم غذا خوردی ولی همچنان بد غذایی  دیروز برای خونه تکونی تورو گذاشتیم خونه مامانی شب که اومدی خونه کلی خوشحال شدی مدام به جاهایی که تغییر کرده بود اشاره میکردی اول چرخ کوچولوت و دیدی که...
31 خرداد 1392

هشت ماهگی

سلام مهدیارم ۲۰ روزه که وارده ۸ ماه شدی از اینکه تو این مدت نشد بیام برات پست بزارم معذرت میخوام راستش اصلا وقت نکردم بعد از ویروسی که گرفتی خیلی بد غذاتر شدی این قضیه باعث شده اذیت کردنات خلی بیشتر بشه اگه همین طور پیش بری  هممون خیلی اذیت میشیم بریم سر وقت کارایی که میکنی یه هفته مونده بود وارده هشت ماه بشی کم کم بدون کمک میتونستی بشینی و الان قشنگ مینونی بشینی البته زمانی که نشستی به پشت سرت نگاه نمیکنی نوز تعادل نداری و میترسی بیفتی از هفت ماه و نیمگی هم  سعی میکنی چهار دست پا بری ولی نمیتونی روی دست و پاهات می ایستی و خودتو تکون میدی ولی نمیتونی جلو بری سینه خیزو که دیگه خیلی خوب و تند میری از یه هفته پیشم از مانع ...
31 خرداد 1392

9 ماهگی

سلام مهدیارم یک هفت میشه که وارده ۹ ماه شدی هنوز دندون در نیاوردی  هیچ کلمه ای هم نمیتونی بگی حرف زدنت با داد و جیغ زدنه اطرافیانتو خوب میشناسی و از کسانی که دیر به دیر میبینیشون غریبی میکنی رو پاهات میتونی وایستی در صورتی که با دستات یه جایی رو نگه داشته باشی وقتی نشسته باشی اگه چیزی مثل متکا کنارت باشه میتونی خودت به حالت سینه خیز در بیایی(اولین بار ۲۵/۶/۹۱ ۴ روز مونده بود ۸ ماهت تموم بشه) وقتی به صورت سینه خیز تو اتاق در حال بازی هستی اگه متکا کنارت باشه چند ثانیه ای سرتو میزاری روش و استراحت میکنی این کارت انقدر با نمکه که ما کلی میخندیم برای ۹ ماهگی بردیمت یش دکتر هانیه و فاطمه دکترش خیلی خوب بود هم ما راضی بودیم هم خودت آخه ت...
31 خرداد 1392

<no title>

                                              این دو تا عکس هم تقدیم به خاله بهار عزیز   ...
31 خرداد 1392

<no title>

سلام مهدیار جانم الان ۸ ماه و نیمته ولی هنوز چهار دست و پا نمیتونی بری فکر کنم فقط بخوای سینه خیز بری چون حدودا یه ماه پیش سعی میکردی چهار دست و پا بری ولی چون نتونستی الان دیگه سعی هم نمیکنی کارایی که میکنی ۱) چند روزه وقتی نشسته باشی میتونی به تنهایی به صورته سینه خیز دربیایی البته نه همیشه فقط گه گاهی ۲)خیلی دوست داری جاهای بلندو بگیریو بایستی تمام سعیت رو میکنی و اکثرا موفق میشی ۳)با صدایی که از خودت در میاری مارو میترسونی و خیلی از این کار لذت میبری ۴)وقتی خوشحال باشی دست میزنی (اولین بار ۶/۷/۹۱ هشت ماه و ۹ روزگی که اون روز خونه آزاده اینا دعوت بودیم) راستی ۳ روز پیش رفتیم خرمدره برای ثبت نام دانشگاه محمد حسین محمد حسین دانشگاهی...
31 خرداد 1392

قم

سلام مهدیار جانم دو روز پیش برای اولین بار تونستی چهار دست وپا بری دفعه اول تو خونه عزیز چهار دست وپا رفتی من و بابا نبودیم شبش خونه بابایی بودیم مریم اینا هم بودند که دیدیم داری چهار دست وپا میری  من که کلی ذوق کردم چند روزیم هست که خیلی ماهرانه تر جاهای بلند و میگیریو می ایستی    همش باید مواظبت باشم که خدای نکرده نیوفتی مهدیارم امروز عمه فاطمه اینا رفتن قم بین عمه ها فقط عمه فاطمه نزدیک ما بود که اونها هم امروز رفتن من که خیلی دلم گرفت وقتی فهمیدم میخوان از اینجا برن هنوز یه روز نگذشته دلمون برات تنگ شده عمه جون عمه فاطمه توروخدا زود به زود بیا پیش ما     ...
31 خرداد 1392

10 ماهگی

  ۱۰ ماهگیت مبارک مهدیارم   سلام مهدیار عزیزم امروز وارده ۱۰ ماه شدی گلم شیرین کاریات خیلی بیشتر شده البته ناگفته نماند هفته آخر خیلی هم اذیت کردی هنوز نمیدونم دلیلش چیه ولی امیدوارم هر چی هست رفع بشه بریم سراغ کارایی که میکنی ۱) مدام مبل و میز تلویزیون و میگیری وبلند میشی ولی زیاد تو این حالت نمیتونی حرکت کنی فقط دو روزه مبلو که میگیری چند قدم هم برای برداشتن اشیائ مورد نظرت بر میداری ۲)چهار دست و پارو ماهرانه میری ۳) وقتی در خونه رو باز میکنیم خیلی ذوق میکنی و با سرعت به سمت در میایی و وقتی ما درو میبندیم کلی گریه میکنی ۴)عزیز و مامانی رو از من و بابا بیشتر دوست داری وقتی میبینیشون دوست داری سریع بری بغلشون و د...
31 خرداد 1392

زیارت

سلام   اول از همه میخوام تولد بهترین دوستم بهار عزیز رو تبریک بگم البته با تاخیر   خاله بهار مامانمو ببخش که انقدر دیر تولدت رو تبریک گفت همش تقصیر منه این چند وقته همه ی وقته مامان رو گرفته بودم     بهار عزیزم تولدت را تبریک می گم و دعامیکنم مزرعه ی زندگیت همواره پر از محصول موفقیت و بردباری باشه . . اتفاقاتی که این چند وقته گذشته رفتیم قم خونه عمه زهره و عمه فاطمه پنج شنبه شب رفتیم خونه عمه زهره وقتی رسیدیم اولش یکم خجالت کشیدی مخصوصا وقتی به عمه زهره نگاه میکردی تا عمه باهات حرف میزد سرتو مینداختی پایین مدام به عمه نگاه میکردی و سرتو پایین مینداختی  جالب این جاست که فرداش هم بازم این کار...
31 خرداد 1392

برنده مسابقه

  سلام مهدیارم   عزیزم بهت تبریک میگم تو مسابقه بهترین ژست وبلاگ خاله سپیده برنده شدی البته به همه بچه هایی که شرکت کرده بودند تبریک میگم چون همه ی عکسا واقعا قشنگ بودند من که اصلا نمیتونستم بین اون همه عکسای قشنگ و ژست های بانمک یکی رو انتخاب کنم از همه ی کسایی که تو مسابقه شرکت کردند و رای دادند هم تشکر میکنم                    با این عکس تو مسابقه شرکت کردی                       ...
31 خرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هدیه خدا می باشد