هشت ماهگی

۲۰ روزه که وارده ۸ ماه شدی از اینکه تو این مدت نشد بیام برات پست بزارم معذرت میخوام راستش اصلا وقت نکردم

بعد از ویروسی که گرفتی خیلی بد غذاتر شدی این قضیه باعث شده اذیت کردنات خلی بیشتر بشه

اگه همین طور پیش بری  هممون خیلی اذیت میشیم

بریم سر وقت کارایی که میکنی

یه هفته مونده بود وارده هشت ماه بشی کم کم بدون کمک میتونستی بشینی و الان قشنگ مینونی بشینی البته زمانی که نشستی به پشت سرت نگاه نمیکنی نوز تعادل نداری و میترسی بیفتی

از هفت ماه و نیمگی هم  سعی میکنی چهار دست پا بری ولی نمیتونی روی دست و پاهات می ایستی و خودتو تکون میدی ولی نمیتونی جلو بری

سینه خیزو که دیگه خیلی خوب و تند میری از یه هفته پیشم از مانع ها به صورت سینه خیز میتونی رد بشی

اولین بار دوشنبه ۱۱ شهریور از چهار چوب آشپزخونه مامانی رد شدی خونه خودمون هم از  پله کوچیک آشپزخونه رد میشی

هنوز هیچ کلمه ای نمیتونی بگی و وقتی کسی رو میبینی و ازش خوشت میاد داد میزنی پشت سر هم میگی اااااااااا (با فتحه) و دستاتو مشت میکنیو با حرص به طرف جلو میکشی

دو روز پیش خونه خاله مامان بودیم با عاطفه خیلی دوست شده بودی و همش باهاش با داد حرف میزدی شب مریم اینا هم اومدند حسین داشت کامپیوتر بازی میکرد خاله تورو برد پیش کامپیوتر به بازی که نگاه میکردی داد میزدی اینجور که پیداست خیلی بازی کامپیوتری دوست داری وای به حال ما

تلویزیونم زیاد نگاه نمیکنی ولی برنامه کودک و دوست داری و همینطور حرکت ماشین وموتور چه تو خیابون چه تو تلویزون

حنانه و نازنین رو هم خیلی دوست داری وقتی میان پیشت کلی باهاشون حرف میزنی