زیارت
سلام
اول از همه میخوام تولد بهترین دوستم بهار عزیز رو تبریک بگم
البته با تاخیر
خاله بهار مامانمو ببخش که انقدر دیر تولدت رو تبریک گفت همش تقصیر منه
این چند وقته همه ی وقته مامان رو گرفته بودم
بهار عزیزم تولدت را تبریک می گم و دعامیکنم مزرعه ی زندگیت
همواره پر از محصول موفقیت و بردباری باشه . .
اتفاقاتی که این چند وقته گذشته
رفتیم قم خونه عمه زهره و عمه فاطمه
پنج شنبه شب رفتیم خونه عمه زهره وقتی رسیدیم اولش یکم خجالت کشیدی مخصوصا وقتی به عمه زهره نگاه میکردی تا عمه باهات حرف میزد سرتو مینداختی پایین مدام به عمه نگاه میکردی و سرتو پایین مینداختی جالب این جاست که فرداش هم بازم این کارو تکرار میکردی
جمعه هم یه سر رفتیم خونه عمه فاطمه چون مهمون قرار بود براشون بیاد زیاد نموندیم
ساعت ۳ بعد اظهر هم رفتیم حرم حضرت معصومه (اولین زیارت زندگیت بود ۱۲/۸/۹۱) و بعدش جمکران و نمازجماعتی که تو حیاط جمکران خوندیم که البته من و مامانی دوباره اون نماز رو فرادا خوندیم چون شما همه ی حواسه مارو پرت کرده بودی
تا نماز شروع شد شما حرکتت گل کردو راه افتادی منم نگران از اینگه کجا میری
وقت رکوع دیدم دراز کشیدی همش نگران این بودم که الان اون دو نفری که تو جلوشون خوابیدی چطوری میخوان سجده برن
خلاصه من و مامانی نفهیدیم چطوری نمازمونو خوندیم
نماز که تموم شد میخواستم از خانوما معذرت خواهی کنم که دیدم همه داشتن میگفتن دیدید چه بچه بانمکی بود
فکر کنم نماز یه ردیف جماعت رو دچار اشکال کردی
خونه ی عمه زهره (ساعت ۱ نصفه شب همه خوابیدن فقط من و تو بیداریم تو هم از فرصت استفاده کردی و رفتی سروقت کتابخونه عمه)
خونه عمه فاطمه (ما آخر نفهمیدیم تو این عروسکو دوست داری یا دوست نداری هم میخواستی بگیریش هم وقتی میگرفتیش با حالت خیلی بدی مینداختیش اونور)
حرم حضرت معصومه (س) ( شبستان امام )
وقتی کنار مبل و میزو میگیری میتونی راه بری البته هنوز تسلط نداری ولی راحت میتونی همه جارو بگیریو بلند بشی
وقتی درحالت چهار دست و پا هستی میتونی به حالت نشسته در بیایی