عاشقانه

هیئت 1

هیئت.... تا چند سال پیش هیچ شناختی از هیئت نداشتم..اصلا نمیدونستم وقتی یه هیئت یه مسجد مراسمی برگزار میکنه پشت صحنه اش چه کارها و تدارکاتی انجام میشه چجوری هزینه اش تامین میشه امنیتش،نظمش چجوری برقرار میشه دعوت از مداح ها ،سخنران ها(و همینطور اسکان و غذا و رفت و برگشت شون)صوت،نور،تبلیغات،وسایل گرمایش و سرمایش،پذیرایی و تا کوچک ترین چیز ها و و و.... باید بگم هیئت خودش دنیایی داره ،جهانیه برای خودش... دنیایی که از آشنایی باهاش خوشحالم
25 فروردين 1403

..

لیلة القدر مقدر بنما یا الله  اربعین پای پیاده، حرم ثارالله
11 فروردين 1403

علی را وصف در باور نیاید...

تمام دلخوشی زندگی من این است که وقت مرگ می آئی و مرگ شیرین است . مگر نگفتی علی جان ؛ فَمَن یَمُت یَرَنی بیا که وقت وفایت به عهد دیرین است . به رغم کوه گناهی که می کِشم بر دوش سبک شدم چو پَر کاه و سینه سنگین است . شهادتین مرا فاطمه تقبُّل کرد بیا همه کس و کارم ! زمان تلقین است . سلام وادی من ؛ وادی السلام علی ! کجاست مسکن امنِ کسی که مسکین است . رسیده جان به لبم یا لبم رسیده به جان مرا دو بوسه به روی ضریح ، تسکین است . کفن کنید مرا رو به قبله ی حرمش نجف چه جای قشنگی برای تدفین است . فراق و وصل مرا می کُشند یک میزان سرم به دامن حیدر ، به روی بالین است . سرم مقابل ایوان طلای شاه نجف &hel...
10 فروردين 1403

تغییر

یادش بخیر قدیما چقدر حال خوبی داشتم فکر میکردم همیشگی و موندگاره... چقدر غیرمنتظره بود این حال الان دلگرفته ام نمیدونم چکار کنم چقدر روابط به هم میریزن  زیرو رو میشن رابطه با خدا رابطه با همسر رابطه با والدین.. نمیدونم چرا هیچی توی این دنیا ثبات نداره همه چیز دائما درحال تغییر و زیر و رو شدنه گهی پشت بر زین گهی زین به پشت همه ی احوالات این دنیا عبرت آموزه گاهی توی خیابونا مغازه های شیک رو میبینم که طبقه بالاشون یه ساختمون درب و داغون وقدیمیه مثلا انگار صد سال پیش ساختنش با معماری و آجر و پنجره های خیلی قدیمی و متروکه طور...که اومدن پایینش رو خوشگل کردن اما اصلش همونه...میگم خدایا کیا اینجا زندگی میکرد...
3 فروردين 1403

..

🔸آن قدر حلقه زنم بر در ميخانه‏ ى دوست 🔸تا كند صاحب ميخانه به رويم در باز  
28 اسفند 1402

یا رقیه

هر جا که به پرچمش نگاهت افتاد حرم رقیه ست تنها حرمی که روضه خون نمیخواد حرم رقیه ست
14 اسفند 1402

میترسم

من از اشکی که میریزد ز چشم یار میترسم از آن روزی که مولایم شود بیمار میترسم! همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس من از خوابیدن مهدی درون غار میترسم! رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم و فرزند من از گرداندن یوسف سر بازار میترسم همه گویند این جمعه بیا اما درنگی کن از اینکه باز عاشورا شود تکرار میترسم! سحر شد آمده خورشید اما آسمان ابریست من از بی مهری این ابرهای تار میترسم! تمام عمر خود را نوکر این خاندان خواندم از آن روزی که این منصب کنم انکار میترسم! طبیبم داده پیغامم بیا دارویت آماده است از آن شرمی که دارم از رخ عطار میترسم! شنیدم روز وشب از دیده ات خون جگر ریزد من از بیماری آن دیده خونبار میترسم! به وقت ترس و ...
8 اسفند 1402

از نشدن خسته شدم

حالم خیلی خرابه این ماه بعد از ۶ ماه جلوگیری اقدام داشتیم من امروز بعد از یک هفته تاخیر پریود شدم... یه ناامیدی تو وجودم پیچیده یه وحشت از آینده ...یه ناکامی و انتظار طولانی انتظار کشنده ترین چیزه سواء علینا اجزعنا ام صبرنا... خیلی بغض دارم خیلی! دارم میترکم... خیلی حال بدی دارم ..خیلی بیشتر از انتظار این حس نادیده گرفته شدن این استجابت نشدن دعا این نشدن این نتونستن...داره منو از درون خرد میکنه ازین لحظه های کشدار و غمناک خسته شدم...ازین توقف طولانی روی این مرحله...ازین تلاش نکردن و بیخیالی همسرم..از درک نشدن از نشدن خسته شدم
30 بهمن 1402
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عاشقانه می باشد