مهدیار جانمهدیار جان، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

هدیه خدا

اولین عیدی

مهدیار جانم امروز دقیقا ۵۸ روزته   از اینکه تو این ۵۸ روز خاطراتت رو ننوشتم معذرت می خوام ولی سعی می کنم خاطرات قبل رو هم تو پست های بعدی برات بنویسم   گلم الان دقیقا ۲ روزو ۵ ساعته که شکمت کار نکرده خیلی نگرانتم هر دفعه که   پوشکتو عوض میکنم دعا دعا میکنم که شکمت کار کرده باشه ولی تا الان که   کار نکرده   امروز صبح ساعت ۹ مامانی اومد اینجا که با هم بریم برای عیدت لباس بخریم   ما تازه از خواب بلند شده بودیم تا صبحونه خوردم و به عزیز دلم شیر دادم ساعت  ١٠  شد تو رو با بابایی تنها گذاشتیم و رفتیم برای خرید   هر مغازه ای می ...
31 خرداد 1392

شاپرکم

    سلام مهدیار مهربونم  مهدیارم چند ماهی میشه که بوس کردن رو یاد گرفتی اگه یکیو خیلی دوست داشته باشی با دوتا دستت محکم میگیریش و بوسش میکنی اگر ازت بخواییم چیزی رو به کسی بدی خیلی زود گوش میکنی و انجام میدی ذوست داری همش رو یه جای بلندی وایسی تو خونه ی خودمون هرطور شده میری رو مبل و پاهاتو میزاری رو دسته ی مبل و میری رو اپن آشپزخونه و دیگه هیچکس نمیتونه بیارتت پایین خونه عزیز هم میری رو صندلی ناهارخوری و از اونجا رو میز ناهارخوری و خونه مامانی دوست داری بری رو یه چهارپایه و از اونجا میری رو گاز خلاصه بساطی داریم با شما     این ماشینیه که بابایی به مناسبت تولد من برای شما...
15 خرداد 1392

نق زدن

سلام   مهدیارم کلی مطلب برای نوشتن دارم  اما وقت نمیکنم بنویسم آخه خیلی شیطون شدی تازگیا خیلی نق میزنی همش باید پیشت باشم باهات بازی کنم کافیه برم یه استکان آب بزنم انقدر گریه میکنی که پشیمون میشم از کارم وقتی بیداری که همش باید پیشت باشم و سرگرمت کنم وقتی هم بخوابی باید خونه رو تمیز کنم که البته خونه تمیز کزدن یا نکردنم فرقی نمیکنه بیدار که باشی حتی یک دقیقه هم خونه تمیز نمیمونه به محض جمع کردن شما به هم میریزی این روزا نق زدرنت بیشتر شده کافیه به حرفت گوش نکنیم به یه سمت فرار میکنی و انقد گریه میکنی تا دستوراتت اجرا بشه کلی نقشه برای روز پدر داشتم ولی با وجود تو نتونستم اونجور که میخواستم بابا رو سورپرایز کنم نمیدونم چی...
6 خرداد 1392

بهترینم روزت مبارک

ای تمام زندگی و هستی ام، عشق را با تو تجربه كردم و بدان مروارید زیبای  عشقت همیشه درصدف  سرخ قلبم جای دارد. بهترینم، به پای همه خوبیهایت  برایت خوب بودن، خوب ماندن و خوب دیدن را آرزو  می كنم. روز مرد  را به تو عزیزترینم تبریك می گویم. ...
3 خرداد 1392

وروجک مامان

مهدیارم سلام   این روزا خیلی وروجک شدی از وقتی راه افتادی شیطنتت خیلی بیشتر شده از صبح که بیدار میشی تا شب فقط راه میری حتی یک دقیقه هم نمیشینی حتی وقتی مهمونی هم میریم فقط راه میری چند شب پیش خونه پسر عمه ی بابایی دعای کمیل بود ما هم رفتیم ولی من خیلی نگران بودم آخه میدونستم تو یه جا بند نمیشی و مدام میری سراغ چیزایی که اطرافته که همینطورم شد از اول دعا تا آخر مدام شیطونی میکردی و منم نه روم میشد دنبال دنبالت بیام نه میتونستم تو بغلم بشونمت مدام از این میز به اون میز میرفتی و اگه وسیله ای روی میز بود میخواستی برداری و همه حواسشون بود که تو یه موقع به چایی دست نزنی یا به دکورهای اونجا دست نزنی آخرای دعا که میرفتی سر میزها و کیک یز...
27 ارديبهشت 1392

بهترین هدیه تولد

سلام مهدیار عزیزم     این روزا من خیلی خوشحالم چون بهترین دوستم  داره مامان میشه ۲۲ اردیبهشت تولد من بود که دقیقا همون روز مامان کنجدی به من زنگ زد و گفت که داره مامان میشه نمیدونی چقدر خوشحال شدم داشتم از خوشحالی بال درمیووردم این بهترین هدیه ی روز تولدم بود   مامان کنجدی من و مهدیار خیلی دوستت داریم   خیلی مواظب خودت و کنجدیمون باش     ...
27 ارديبهشت 1392

عکس 15 ماهگی

  مهدیار جان هر چی بزرگتر میشی خیلی شیطون تر و لجباز تر میشی همش دوست داری ببریمت بیرون وقتی هم بیرون می بریمت هر چی دست دیگران ببینی میخوای و انقدر داد میزنی تا بتونی ازشون بگیری بعضی بچه ها لجبازن و نمیزارن به وسایلشون دست بزنی ولی بعضیا مهربونن و اجازه میدن   که البته تو پشیمونشون میکنی چون دیگه وسیلشون رو بهشون پس نمیدی مثلا همین دوچرخه ای که چند برابر تو هست و تو با زور صاحبشو پیاده کردی ولی پیاده شدن پسره همانا و سوار شدن تو همانا    هرکاری کردیم تو از دوچرخه پیاده نمیشدی آخرش با کلی گریه تو رو از دوچرخه پیاده کردیم حدودا یک ماهی میشه که با زور و جیغ زدن میخوای همه چیز مال تو باشه و حرفت ر...
11 ارديبهشت 1392

روز مادر

سلام                          روز  مادر رو به مادر عزیزم و مادر شوهر نازنینم تبریک میگم و بابت تمام زحمت هایی که برای من کشیدید خیلی خیلی ازتون ممنونم و از خداوند براتون برکت رحمت  و عزت میخوام و همینطوز این روز رو به شما دوستان وبلاگیم که مادرانی بی نظیر هستید هم تبریک میگم و براتون بهترین ها رو آرزو میکنم
11 ارديبهشت 1392

عید نوروز

سلام مهدیارم   اول از اینکه پست عید نوروز انقدر دیر شد معذرت میخوام این روزا خیلی شیطون شدی و همه ی وقت منو میگیری تاخیرم برای این بود نازنینم بریم سراغ خاطرات عید امسال روز قبل از عید رفتیم شهرستان پیش مامان بزرگ مامان و عمه های بابا و ۵روز اول عید رو اونجا بودیم روز اول که مشغول خونه تکونی بودیم و چون فقط یک روز وقت داشتیم که خونه رو تمیز کنیم هممون باید کمک میکردیم به من که خیلی خوش گذشت درسته باید یه روزه خونه رو تمیز میکردیم ولی هیجانش خیلی لذت بخشه چون زمان برای خونه تکونی کم داشتیم تا نیم ساعت قبل از سال تحویل هم داشتیم کار میکردیم و خیلی عجله ای سفره هفت سین و آماده کردیم وخودمون هم آماده شدیم به محض اینکه دوره سفر...
31 فروردين 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هدیه خدا می باشد