مهدیار جانمهدیار جان، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

هدیه خدا

عکس تولد زنبوری مهدیار

  اول از همه میخوام از کسایی که در برگزاری تولد کمکم کردن تشکر کنم از سپیده جون و دوست بهار عزیزم که تو ایده های جشن تولد و طراحیه اون کمکم کردن خیلی خیلی ممنونم و از بابایی و مامانی هم باید یه تشکر ویژه بکنم از مامانی که مهدیارواز دو هفته قبل از تولد نگه داشت تا ما به کارامون برسیم و از بابایی که تو درست کردن تزئینات خیلی خیلی کمکم کرد و همینطور خرج تولد دوم هم بابایی زحمتشو کشید که کلی شرمندمون کرد زحمت شام هر دوتا تولدبا مامانی بود و من فقط دسرهارو درست کردم مامانی خیلی خیلی ممنون تولد اول چون دست تنها بودم نشد عکسای خوبی بگیرم ولی تولد دوم مریم عمه زحمت عکس و فیلم و کشید و کلی عکس قشنگ انداختیم مریم جون دستت درد نکنه خیلی زحمت کش...
31 خرداد 1392

تب

سلام مهدیار جان از اینکه دیر به دیر آپ میکنم معذرت میخوام این چند وقته هم تو مریض بودی هم خودم برای همین نشد آپ کنم چهارشنبه هفته ی پیش تب کردی بردیمت بیمارستان حسین فهمیده دکتر بهت کوآموکسی کلاو و ایبوپروفن داد الان حالت بهتره فقط خیلی بد غذا شدی     
31 خرداد 1392

14 ماهگی

سلام مهدیار جانم مهدیار گلم این چند وقته خیلی نق میزنی غذا هم خوب نمیخوری فقط نون رو با میل خودت میخوری بقیه چیزا رو باید کلی باهات بازی کنم و سرگرمت کنم اونم شاید بتونم بهت بدم خیار خیلی دوست داری پرتقال هم میخوری ولی سیب و موز رو باید سرگرمت کنم تا بخوری اگه چیزیو خودت بزاری دهنت بهتر میخوری تا ما بهت بدیم شاپرکم دیگه حموم دوست نداری البته حموم  رو خیلی دوست داری ولی تا قبل از اینکه آب بریزیم رو بدنت بعد از اون شروع میکنی به گریه کردن حدودا یکی دو ماهی میشه که دوست نداری آب بریزیم رو بدنت چند روزیه وقتی بهت میگیم اسب چی میگه میگی په په په (با کسره) میگیم ببعی چی میگه میگه به جای بع بع میگی د د (با فتحه ) حنانه و نازنین زهرا رو خیلی...
31 خرداد 1392

چکاب

سلام وروجکم مهدیار جونم دیروز بردیمت پیش دکتر طبسی برای چکاب  کلی تو مطب بازی کردی اولش که با یه پسر به اسم طاها دوست شدی و همش دنبال هم میرفتید بعدش رفتی سراغ ماشین بازی یه ماشین کوچیک خوشگل اونجا بود که همش پشتشو میگرفتیو راش میبردی تو مسیرت یه دستی هم به الاکگنک و ماهی و اسب هم میزدی خلاصه همه ی بچه ها رو صندلی نشسته بودند ولی تو با همه ی وسایل بازیه اونجا بازی کردی کلی هم سروصدا راه انداخته بودی من و بابا هم مونده بودیم بخندیم یا شما رو کنترل کنیم تا بالاخره نوبتمون شد خانم دکتر گفت همه چیت خوبه و گفت قدبلند میشی ولی برای بی اشتهاییت چند تا شربت خارجی داد و البته یه سونوگرافی هم نوشت که ببینیم ریفلکس داری یا نه دو تا شربت  54000 توما...
31 خرداد 1392

اولین برف

سلام مهدیارم مهدیار جان ۲ روز پیش تهران برف اومد و تو برای اولین یکی از بهترین نعمت های خدا رو دیدی خیلی از برف خوشت اومده بود وقتی بهش دست میزدی زود دستتو تکون میدادی که برفی رو دستت نمونه آخه دستت یخ میزد  همش دوست داشتی بغل باشی میزاشتیمت زمین نق میزدی که بغلت کنیم شبش رفتیم خونه عمه مامان یه سر هم رفتیم خونه دختر عمه مرجان که تو با فاطمه و هانیه بازی کنی خیلی پسر خوبی بودی کلی هم بهت خوش گذشت و بازی کردی بعد از دو روز که اصلا غذا نمیخوردی اونشب یکم غذا خوردی ولی همچنان بد غذایی  دیروز برای خونه تکونی تورو گذاشتیم خونه مامانی شب که اومدی خونه کلی خوشحال شدی مدام به جاهایی که تغییر کرده بود اشاره میکردی اول چرخ کوچولوت و دیدی که...
31 خرداد 1392

هشت ماهگی

سلام مهدیارم ۲۰ روزه که وارده ۸ ماه شدی از اینکه تو این مدت نشد بیام برات پست بزارم معذرت میخوام راستش اصلا وقت نکردم بعد از ویروسی که گرفتی خیلی بد غذاتر شدی این قضیه باعث شده اذیت کردنات خلی بیشتر بشه اگه همین طور پیش بری  هممون خیلی اذیت میشیم بریم سر وقت کارایی که میکنی یه هفته مونده بود وارده هشت ماه بشی کم کم بدون کمک میتونستی بشینی و الان قشنگ مینونی بشینی البته زمانی که نشستی به پشت سرت نگاه نمیکنی نوز تعادل نداری و میترسی بیفتی از هفت ماه و نیمگی هم  سعی میکنی چهار دست پا بری ولی نمیتونی روی دست و پاهات می ایستی و خودتو تکون میدی ولی نمیتونی جلو بری سینه خیزو که دیگه خیلی خوب و تند میری از یه هفته پیشم از مانع ...
31 خرداد 1392

9 ماهگی

سلام مهدیارم یک هفت میشه که وارده ۹ ماه شدی هنوز دندون در نیاوردی  هیچ کلمه ای هم نمیتونی بگی حرف زدنت با داد و جیغ زدنه اطرافیانتو خوب میشناسی و از کسانی که دیر به دیر میبینیشون غریبی میکنی رو پاهات میتونی وایستی در صورتی که با دستات یه جایی رو نگه داشته باشی وقتی نشسته باشی اگه چیزی مثل متکا کنارت باشه میتونی خودت به حالت سینه خیز در بیایی(اولین بار ۲۵/۶/۹۱ ۴ روز مونده بود ۸ ماهت تموم بشه) وقتی به صورت سینه خیز تو اتاق در حال بازی هستی اگه متکا کنارت باشه چند ثانیه ای سرتو میزاری روش و استراحت میکنی این کارت انقدر با نمکه که ما کلی میخندیم برای ۹ ماهگی بردیمت یش دکتر هانیه و فاطمه دکترش خیلی خوب بود هم ما راضی بودیم هم خودت آخه ت...
31 خرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هدیه خدا می باشد