مهدیار جانمهدیار جان، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

هدیه خدا

چکاب

1392/3/31 2:29
نویسنده : مامان زهرا
441 بازدید
اشتراک گذاری
سلام وروجکم

مهدیار جونم دیروز بردیمت پیش دکتر طبسی برای چکاب 

کلی تو مطب بازی کردی اولش که با یه پسر به اسم طاها دوست شدی و همش دنبال هم میرفتید بعدش رفتی سراغ ماشین بازی یه ماشین کوچیک خوشگل اونجا بود که همش پشتشو میگرفتیو راش میبردی تو مسیرت یه دستی هم به الاکگنک و ماهی و اسب هم میزدی خلاصه همه ی بچه ها رو صندلی نشسته بودند ولی تو با همه ی وسایل بازیه اونجا بازی کردی کلی هم سروصدا راه انداخته بودی من و بابا هم مونده بودیم بخندیم یا شما رو کنترل کنیم

تا بالاخره نوبتمون شد خانم دکتر گفت همه چیت خوبه و گفت قدبلند میشی ولی برای بی اشتهاییت چند تا شربت خارجی داد و البته یه سونوگرافی هم نوشت که ببینیم ریفلکس داری یا نه

دو تا شربت  54000 تومان شد حالا خدا کنه اثر داشته باشه

مهدیار جون هفته پیش برای اولین بار کفش پات کردم و بردمت تو بهار خواب که کمک آقاجون فرش بشوری 

و یکی ودوبارم تو حیاط مامانی کفش پات کردیمو راه رفتی البته یه لحظه دیدی در کوچه بازه و سریع خودتو به در رسوندیو رفتی تو کوچه که ما با کلی زحمت اوردیمت تو خونه

دیروزم که برای چهارمین بار تو مطب دکتر بازی کردی

تو ماشین که از مطب برمیگشتیم دیدیم گوشیه بابا رو گذاشتی در گوشت میگی ااااا(با فتحه) یعنی الو

دیروز من زودتر از مطب اومدم بیرون و میخواستم برم ببینیم هوا چطوره که بپوشونمت یا نه که دیدیم دستتو به طرف من دراز کردیو داری گریه میکنی که برگردم (برای اولین بار )

دیشب بهت قطره آهن دادم و بعدش میخواستم بهت آب بدم که هرکاری کردم نخوردی همون آب رو هانیه خورد وقتی دیدی هانیه داره میخوره گریه گردی که آبو بدیم به تو 

فکر کنم کم کم داری حسادت کردن رو شروع میکنی







پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هدیه خدا می باشد