عکس
سلام مهدیارم
یکی دو روزی میشه که خدارو شکر یکم بهتر شدی ایشالله که دیگه هیچ وقت مریض نشی شاپرکم
فردا وقت زدن واکسن 18 ماهگیته اما نمیخوام فردا ببرمت برای واسن آخه بخاطر مریضیت خیلی ضعیف شدی میخوام چند روزی از مریضیت بگذره بعد واکسنتو بزنیم
الهی فدات شم که هنوز از مریضیت نگذشته باید واکسن بزنی
مهدیار جان دیروز افطاری خونه دایی مامان بودیم خیلی خوش گذشت در آخر هم زن دایی یه هدیه به همه ی بچه ها داد مبارکت باشه عزیزم
تازگیا بیشتر با حنانه و نازنین زهرا بازی میکنی خیلی دختر عموهات رو دوست داری همینطور زن عمو رو
هر وقت زن عمو رو میبینی میپری بغلش و با اشاره بهش میگی ببردت خونشون وقتی هم بری خونشون دیگه کسی نمیتونه تو رو بیاره بیرون
و حالا بریم سراغ عکس ها
مهدیارم عاشقه کلید و باز کردن در با کلیده اینجا هم داری در بوفه رو باز میکنی
عافیت باشه فرشته کوچولو
الهم صل علی محمد وآل محمد
مهدیارو باباجون
آشپز خونه عمه من که مهدیار مدام ماشین لباسشویی رو خاموش روشن میکرد
بلاخره خودت رو جا دادی تو این سبد کوچیک
فدای دستای کوچولوت بشم که داری عروسکاتو میشوری
و این هم عاقبت شستن عروسک ها
منم که عشقه آبپاشای پارک
هدیه ای که جشن نمیه شعبان خانم قمشه ای بهت دادن
و کنجکاوی مهدیار
شهرستان که شما عاشق سنگ انداختن توآوب بودی
حیاط مامان بزرگ مامان که تلاشت برای کندن درخت بی فایده بود
لباسی که تنته مامانی از مشهد برات خریده البته به همراه یه لباس دیگه و یه عروسک و یه انگشتر خوکشل