مهدیار جانمهدیار جان، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

هدیه خدا

واکسن 18 ماهگی

1392/5/14 2:35
نویسنده : مامان زهرا
683 بازدید
اشتراک گذاری

مهدیار عزیزم سلام

بالاخره واکسن ۱۸ ماهگیت و زدیم 

۸ روز پیش بردیمت خانه بهداشت و واکسنت رو زدیم البته قبلش بهت شیاف زده بودم چون استامینوفن رو بالا میاری مجبور شدم از شیاف استفاده کنم

اول بردمت برای قد و وزن که دکتر گفت قد و وزن و دور سرت خوبه بعد رفتیم برای واکسن

اول دکتر هر دو واکسن رو زد که یکم گریه کردی بعد قطره فلج اطفال رو داد که بعد از خوردنش بلافاصله بالا آوردی و دکتر گفت ۵ دقیقه دیگه دوباره ببرمت تا دوباره بهت بده بار دوم تا وارد اتاق شدیم شروع کردی به گریه کردن خلاصه با هر زحمتی بود قطره رو هم خوردی

چون شیاف زده بودی زود گریت بند اومد و وقتی هم رسیدیم خونه کلی اینور اونور میرفتی یک ساعت بعد هم حنانه و نازنین زهرا اومدن خونمون و تو کلی باهاشون بازی کردی

ساعت ۲ هم خوابیدی و تا ساعت ۴ خواب بودی وقتی بیدار شدی تا ساعت ۵ زیاد چیزیت نبود ولی از ساعت ۵ به بعد شروع کردی به نق زدن همینطور نق زدنت بیشتر میشد با اینکه ساعت ۶ دوباره بهت شیاف زدم ولی بازم مثل صبح سرحال نبودی

اونشب خونه مریم عمه دعوت بودیم اولش نمیخواستم برم اما وقتی دیدم تو مدام داری نق میزنی گفتم ببرمت اونجا که بچه ها رو ببینی تا یکم دردت رو یادت بره همینطورم شد تا میخواستی بیایی پیش من و گریه کنی یکی از بچه ها رو میدی و سرت گرم میشد

شب مامانی نذاشت بیاییم خونه خودمون گفت چون بابا شیفته و من تنهام و تو هم امشب حتما تب میکنی شب بریم خونشون

من هم نتونستم مخالفت کنم خلاصه نوبتی تا صبح بیدار بودیمو پاشویت میکردیم

روز بعدش هم یکم تب داشتی و مدام نق میزدی و چیزی هم نمیخوردی تا سه چها روز همینطور بودی

البته الانم که یک هفته میگذره هنوز نق زدنت کاملا خوب نشد و بی اشتهاییت هم ادامه داره

تویی که عاشقه هندونه و خیار بودی الان باید بازی بازی بهت بدیم

سیب هم که قبلا با سرگرم کردنت بهت میدادیم الان اصلا نمیتونیم بهت بدیم

فقط یه چیز تعجبی این که دیشب برای اولین بار تو این بی اشتهاییت یه نمیرو خوردی تویی که اصلا لب به تخم مرغ نه آب پز نه نمیرو نمیزدی دیشب یه دونه خالی خالی خوردی


 مهدیار جانم چند روز بعد از واکسنت منم مریض شدم

فکر میکنم ویروس بود هر چی بود چند روزی درگیرش بودم دو روز اول حالت تهوع شدید داشتم ولی بعد از دکتر رفتن و زدن آمپول حالت تهوعی که داشتم بهتر شد ولی تا یکی دو روز بعدش همچنان حالم بد بود

خلاصه اینکه این یک ماه همش به مریضی گذشت

مهدیارم خیلی دوستت دارم ایشالله دیگه هیچ وقت مریضیتو نبینم عزیز دلم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان حنانه زهرا
17 مرداد 92 17:17
ایشالله همیشه بلا دور باشه عزیزم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هدیه خدا می باشد