مهدیار جانمهدیار جان، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

هدیه خدا

شیرین کاری ها

1392/3/31 2:29
نویسنده : مامان زهرا
500 بازدید
اشتراک گذاری
سلام مهدیار جان

خیلی وقته برات پست نذاشتم معذرت میخوام

اتفاقاتی که این مدت افتاده و یادمه

۱۷/۹/۹۱ تولد حسین بود خیلی خوش گذشت تو هم خیلی پسر خوبی بودی  کلی عاطفه و ریحانه باتو بازی کردند  

حسین جان تولدت مبارک ببخشید خیلی دیر شد

۲۳/۹/۹۱ بابایی خونشون برات یه تاب خوشگل درست کرد که اکثرا وقتی رو تاب میزاریمت و یکم حولت میدیم خوابت میگیره خیلی دوست داری خودت تاب و حل بدی یا اگه عروسک یا چیزای دیگه بزاریم روش و حلش بدیم خیلی خوشت میاد

۲۹/۹/۳۰  حنانه و نازنین برات شعر میخوندن تو هم از اول تا آخر شعرشون خودتو تکون میدادی حدودا ۲۰ دقیقه طول کشید تو هم کم نمیووردی و پا به پاشون خودتو تکون میدادی حتی وقتی حالتتو عوض میکردی بازم خودتو تکون میدادی کلی اونشب ما و عمه فاطمه اینا و عزیز رو خندوندی

۳۰/۹/۹۱ شب یلدا اول رفتیم خونه عزیز بعد رفتیم خونه دایی مامان

خاله کوچیکه و دایی کوچیکه مامان و سه تا دختر دایی ها بودن خیلی خوش گذشت تو هم خیلی پسر خوبی بودی

خاله کلی برامون حرف زد مرضیه هم برامون فال حافظ گرفت مردا هم کمی بازی کردند

 

در حال میوه خودنی

هندونه رو بعد آوردن انقدر سرگرم حرف زدن بودیم که یادم رفت عکس بندازم

۷/۱۰/۹۱ مریم یکی از دوستای مامان اومد خونمون تو رو ببینه برات یه کاکائو قاشقی و مبلغ نقدی هدیه اورد برای مامان هم یه روسری اورد البته خودم مناسبت روسری رو نفهمیدم

کلی زحمت کشید      خاله مریم  دستت درد نکنه 

تلفم ومبایل و کلا هر چی دکمه داشته باشه رو خیلی دوست داری 

 تنظیمات تلفن مامانی اینا رو به هم ریختی طوری که ما هم نمیتونیم درست کنیم

مدام از میز تلویزیون رد میشی میری سیم های تلویزیون و دستگاه دیجیتال رو دست کاری میکنی

ما هم هروقت میخوایم تلویزیون ببینیم باید قبلش بریم سیم ها رو  درست کنیم

عاشقه کمدتی هر وقت ببینی درش بازه هر جا باشی سریع خودتو میرسونی که وسایلاشو بیرون بریزی کمد دیواریه خونه مامانی اینا رو هم خیلی دوست داری اگه حواسمون بهت نباشه کمد رو در عرض یک دقیقه خالی میکنی 

چند ماه پیش یاد گرفته بودی سرسری کنی و دست بزنی ولی بعد از مدتی یادت رفته بود دوباره یه هفته ای میشه که هم سرسری میکنی هم دست میزنی

بای بای هم دو سه روزی میشه یاد گرفتی البته دستت رو به جای چپ و راست جلو عقب میکنی

جوراب خیلی دوست داری

وقتی میخوام بهت غذا بدم باید کلی اسباب بازی بزارم جلوت که نتونی حرکت کنی آهنگ های ضبط شده تلویزیون رو هم برات میزارم که حواست کاملا پرت بشه تا بتونم بهت غذا بدم

هر روز سیم تلفن رو میکشی و یه سری هم زیر میز کامپیوتر میزنی

دستت به فندک گاز میرسه و چون از صداش خوشت میاد مدام فندک گاز رو میزنی

وقتی گوشی تلفن دستت باشه و من بگم الو تو گوشی رو میزاری در گوش من

با هر آهنگی خودتو تکون میدی

عاشقه آهنگی فرقی نمیکنه چی باشه میخواد ترانه ها ی برنامه کودک باشه یا آهنگی که قبل از خلاصه اخبار میزارن

وقتی اذان میگه کاملا تا آخرش گوش میدی و چند ثانیه یه بار به من نگاه میکنی که بهت بگم اذانه اذن و میخندی

کنترل رو که میبینی به طرف تلویزیون میگیری و به من نگاه میکنی که من برات شبکه پویا بزارم

چند شبه که موقع خواب همه چراغ ها رو خاموش میکنم که شاید زودتر بخوابی ولی تو توی تاریکی که آدم هیچ جارو نمیبینه هم اینور و اونور میری و بازیتو میکنی

خیلی دوست داری پتو بندازیم رو صورتت

جارودستی رو خیلی دوست داری و قشنگ مثل ما جارو میکنی دیگه داری بزرگ میشی و تو کارای خونه کمکم میکنی

پرتقال رو هم خیلی دوست داری

خیلی راحت میتونی بایستی وتعادلت رو حفظ کنی حتی در حال ایستادن خودتم تکون میدی ولی همچنان قدم برنمیداری اصلا دوست نداری قدم برداری

گاهی صورتت رو به صورت ما میچسبونیو صورتمونو خیس میکنی (مثلا داری بوس میکنی)

هرچیزی رو که بخوای دستت رو به سمتش دراز میکنی و میگی ااااااا (با کسره) که من اون چیز رو بهت بدم

 نازنین و حنانه رو خیلی دوست داری هر وقت ببینیشون میخندیو میری سمتشون که باهاشون بازی کنی

بابا ژست

 

از حموم اومدی

 

آقا اجازه

 در حال الکی خندیدن

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هدیه خدا می باشد