کچلی
سلام مهدیارم
دیشب بابایی کچلت کرد خیلی با نمک شدی(شب ولادت حضرت زهرا)
بابایی دستت درد نکنه
امشب من و بابا و تو رفتیم پارک برگشتنی صدای اذون میومد تصمیم گرفتیم
بریم مسجد
من یکم اضطراب داشتم آخه تا حالا مسجد نبرده بودمت می ترسیدم وسط
نماز گریه کنی
خیلی خوب بودی اصلا گریه نکردی ولی چون کولر روشن بود و بادشم
مستقیم رو تو بود ۳ رکعت و خونده نخونده اومدیم بیرون ترسیدم سرما
بخوری
راستی دو روز پیشم تولد من بود
تولدم مبارک هوراااا
بابا امسال دوتا کادو خریده بود یکی از طرف خودش یه شال خیلی
خوشگلم از طرف تو
حسابی تو زحمت افتاد
بابا دستت درد نکنه من و مهدیار خیلی دوست داریم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی